سحری




.: دریافت فایل پادکست :.
  
 
هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت
 
می روح آمد نادر رو از آن هم بچش آخر
که به یک جرعه بپرد همه طراری و هوشت
 
چو از این هوش برستی به مساقات و به مستی
دهدت صد هش دیگر کرم باده فروشت
 
چو در اسرار درآیی کندت روح سقایی
به فلک غلغله افتد ز هیاهوی و خروشت
 
بستان باده دیگر جز از آن احمر و اصفر
کندت خواجه معنی برهاند ز نقوشت
 
دهد آن کان ملاحت قدحی وقت صباحت
به از آن صد قدح می که بخوردی شب دوشت
 
تو اگرهای نگویی و اگر هوی نگویی
همه اموات و جمادات بجوشند ز جوشت
 
تو دهان را چو ببندی خمشی را بپسندی
کشش و جذب ندیمان نگذارند خموشت
 


     

Share/Bookmark